پایان زندگی سپانلو؛ شاعری که در "تبعید وطن" میسرود
۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سهشنبهنگرانیها در رابطه با مراسم خاکسپاری محمدعلی سپانلو با اتفاقاتی که پیش از این در مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی رخ داد شدت گرفته است.
قرار است درصورتی که امکان خاکسپاری این شاعر در امامزاده طاهر وجود نداشته باشد، پیکر او در قطعه نامآراون بهشت زهرابه خاک سپرده شود.
محمدعلی سپانلو شاعر، منتقد ادبی و مترجم ایرانی (۲۱ اردیبهشت / ۱۱ مه) در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان سجاد تهران در اثر بیماریریوی و تنفسی درگذشت.
یکی از ویژگیهای آثار سپانلو، اشارههای مکرر او به مکانهایی در شهر تهران است که در شعر به واقعیتی اسطورهای تبدیل میشوند. سپانلو را "شاعر تهران" میخوانند.
محمد علی سپانلو، از نخستین اعضای کانون نویسندگان ایران در کنار ترجمه آثار ادبی، مجموعههای شعری بسیاری از جمله "قایقسواری در تهران"، "نبض وطنم را میگیرم"، "تبعید در وطن" و... را در کارنامه خود دارد. از او بیش از پنجاه جلد کتاب در زمینه شعر، داستان و تحقیق منتشر شده است.
سپانلو به عنوان یکی از چند نماینده معدود ادبیات معاصر فارسی در بسیاری از گردهماییهای بینالمللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده بود و به همین خاطر سهم بزرگی در معرفی ادبیات ایران به جهانیان داشت.
محمدعلی سپانلو در زمان حیات خود در مصاحبهای گفته بود: «پس از اینكه من نباشم، قضاوت روشنتری از كارهایی كه در ادبیات این مملكت كردهام، صورت خواهد گرفت.»
در همین رابطه با محمود فلکی، شاعر، داستاننویس، منتقد و پژوهشگر مقیم آلمان درباره آثار سپانلو، نقطه تمایز کارهایش با دیگر شاعران ایرانی و اینکه چرا او را "شاعر تهران" مینامند گفتوگو کردهایم.
**********
در ابتدا باید به عضویت آقای سپانلو در کانون نویسندگان ایران اشارهای داشته باشیم، اینکه آقای سپانلو از نخستین اعضا و در عینحال یکی از مهمترین اعضای کانون نویسندگان ایران بود. شما نقش ایشان را در کانون نویسندگان چطور ارزیابی میکنید؟
ایشان در واقع جزو نخستین افرادی هستند که در تشکیل کانون و در فعالیتهای کانون بهطور جدی شرکت کرده و فعال بودند. تا جایی که من میدانم حتی تا آخرین لحظه حیاتشان هم همیشه با کانون بهنوعی ارتباط و همکاری داشتند.
در آغاز چه در تدوین اساسنامهها و فعالیتهایی که کانون داشت و چه در ارتباط با مسائلی که پس از انقلاب پیش آمد.
سپانلو همیشه یکی از چهرههایی بود که برای آزادی بیان و آزادی قلم بهطور جدی نقش مهمی داشت و در ارتباط با آزادی بیان بهطور جدی فعالیت میکرد.
آقای سپانلو کارهای ادبی بسیاری در طول حیات خود انجام داد. از نقدهای ادبی بیشماری که نوشت تا ترجمههایی که داشت. اما بیش از هر عنوان دیگری او را بهخاطر شعرهایش میشناسند، شعرهای خاصی که بهواسطه آنها حتی به وی لقب "شاعر تهران" را دادهاند. آیا به نظر شما میشود شعر سپانلو را برجستهتر از کارهای دیگرش دید یا همه این کارها به یک اندازه اهمیت داشتند؟
ما سپانلو را بهعنوان شاعر میشناسیم و اگر سپانلو با شعرهایش مطرح نمیشد و فقط فعالیتهای دیگرش مثل همین کار نقد، پژوهش، ترجمه و حتی بازیگری را ادامه میداد، من فکر نمیکنم امروز سپانلو این قدر مطرح میشد. درباره سپانلو در واقع میتوانیم بگوییم که بیشتر شاعر است و باید بهعنوان شاعر او را شناخت تا نویسنده یا داستاننویس و یا مترجم.
تا جایی که شما کارهای او را دنبال کردهاید، چقدر واقعا بهکاربردن لقب "شاعر تهران" برای او درست است و اساسا چرا آقای سپانلو "شاعر تهران" نام گرفت؟
با انتشار سه مجموعه شعرش که به تهران میپردازد به او این لقب را دادند که یکی از معروفترین آنها همان "خانم زمان" است. در واقع سه مجموعه شعر است که این لقب را به او داده است. بهویژه شعر "خانم زمان" که بیشتر مطرح شده و بیشتر خوانده شده است. من البته نمیدانم واقعا این لقب مناسب است یا نیست. سپانلو با توجه به عشقی که به تهران داشت و با توجه به اینکه تلاش کرد در همین سه مجموعه بهویژه "خانم زمان" تاریخ گذشته و تاریخ امروز تهران را بهنوعی درهم بیآمیزد و تاریخ رنجی که در تهران و در بستر این شهر در طول تاریخ گذشته است را بیان کند، این لقب را به او دادهاند.
البته وقتی ما میگوییم او شاعر تهران است، این تصور ممکن است به ذهن ما بیاید که او شعری گفته در مورد یک شهر یا فرض کنید تاریخ یک شهر را نوشته است. این ارزش شعری او را به نظر من کمی پایین میآورد. سپانلو در این شعرها در واقع شعر گفته و فقط تاریخ تهران را نگفته است.
آقای فلکی اما فارغ از لقب "شاعر تهران" نقطه تمایز کار ایشان را چه میبینید؟ از نظر شما خصوصیات کلی شعر سپانلو چه بود؟
یکی از خصوصیات شعر سپانلو این است که وزن نیمایی را ادامه داده است. بسیاری از شاعران هم نسل سپانلو و حتی پیش و بعد از او شعر سپید شاملویی را ادامه دادهاند. در حالیکه یکی از کسانی که همچنان وفادار به شعر نیمایی ماند، سپانلو است.
من فکر میکنم یکی از آخرین شاعران شعر نیمایی باشد اما این نکته را هم باید بگویم که سپانلو هر چه بیشتر جلو رفت، روانتر و بهتر نوشت، بدون اینکه اوزان عروضی در شعرش از بین رفته باشد. در بعضی جاها از وزن خارج میشود اما آن آهنگ حسی که در نتیجه هماهنگی واژگانی هست حفظ میشود.
یکی دیگر از از ویژگیهای دیگر به نظر من زبان ساده سپانلو است که متبلا به این موجی که تلاش کرد شعر را در بیمعنایی یا خروج از صرف و نحو برجسته نشان دهد، نشد.
علاوه براین سادگی نکتهای هم که به نظر من میآید که برجستگی دارد، روایت است. چون معمولا امروز بعضی منتقدین بر این باورند که روایت در شعر از ضعفهای کار شاعران است چون روایت با شعر همخوانی ندارد. در حالی که نوع روایتی که در شعرهای سپانلو هست روایت محض نیست.
در سالهای اخیر آقای سپانلو هم با سانسور و ممیزی دست به گریبان بود. برخی از کارهایش اجازه انتشار پیدا نمیکردند تا جایی که خود وی در مصاحبهای از آزردهخاطر بودنش در این رابطه گفته بود و اینکه شاید دیگر ننویسند. با وجود همه اتفاقاتی که بهخصوص در سالهای اخیر برای سپانلو افتاد، شما کارنامه او را چه طور ارزیابی میکنید؟ آیا باید از سپانلو بهعنوان شاعر، منتقد یا مترجمی یاد کرد که تا آخرین روزهای حیات دست از تلاش و نوشتن برنداشت و یا فکر میکنید مجموعه اتفاقاتی که در طول حیات وی رخ داد بر کیفیت و یا حتی کمیت کارش اثر گذاشت؟
سپانلو یکی از افرادی بود که بههرحال از سانسور رنج برد. بعضی از کارهای او یا چاپ نشدند یا بعضی از مجموعههایش که چاپ شد، بعضی از شعرهایش حذف شده بود. اینها بههرحال دردیاست که همه نویسندگان دارند و سپانلو هم دچارش بود، اما سپانلو تا آنجایی که من اطلاع دارم تا آخر فعالیت خودش را ادامه داد. به این معنا نبود که اگر چاپ نمیشود، ادامه ندهد. بهخاطر همین بعضی از کتابهایش را در خارج از کشور چاپ کرده بود. این راه خروج و گریزی بود که بعضی از نویسندگان حتی مثل گلشیری و دولتآبادی هم پیدا کردند و کارهایی که نمیتوانستند چاپ کنند در خارج از کشور منتشر کردند و سپانلو هم همین راه را انتخاب کرد. در عینحال ما میدانیم که حتما کارهایی از او هست که نوشته و هنوز منتشر نشده است.