هفتاد سالگی محمدعلی سپانلو یکساله شد!
۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعهمحمد علی سپانلو پاییز سال پیش که هفتاد سالگی را پشت سر میگذاشت بیشتر گرفتار بیمارستان و مداوا بود. در آستانهی ۷۱ سالگی حالش خیلی بهتر شده اما هنوز خستگی دوران طولانی بیماری در صدایش و آنطور که خود میگوید در کمحوصلگیاش پیداست. قرار بود روز جمعه (۱۸ نوامبر، ۲۷ ابان ۱۳۹۰) مراسمی به مناسبت سالروز تولدش در تهران برگزار شود که در آخرین لحظهها با مخالفت مسئولان جلوی آن گرفته شد.
مراسم بزرگداشتی که برگزار نشد
عصر پنجشنبه۲۶ آبان گوشی تلفن را برداشتم که هم احوالی از سپانلو بپرسم و هم ببینم خودش میداند که چرا در برخی از منابع غربی او را یکسال جوانتر معرفی میکنند؟ میگوید "راستش خودم هم نمیدانم. توی گذرنامهام هم سال تولدم را ۱۹۴۰ میلادی نوشتهاند." بعد یادش میآید که "از این چیزها پیش میآید، تازگی جایی دیدم که تاریخ تولد محمود دولتآبادی را هم که هم سن من است سال ۱۹۴۰ نوشته بودند." دولتآبادی (دهم مرداد ۱۳۱۹) سه ماه و نیمی زودتر از سپانلو به دنیا آمده است."
برای مراسم روز جمعه پلاکاردی تهیه شده که نمای عمارت شمسالعماره را نشان میدهد که جا جای آن عکسهایی از سپانلو، از کودکی تا امروز را روی آن مونتاژ کردهاند. این تصویر به شکل کارت پستال هم چاپ و برای صدها نفر فرستاده شده است. قرار بوده ساعت پنج بعد از ظهر جمعه (۲۷ آبان) نمایشگاهی از عکسهای شاعر در "نگارستان آن" تهران افتتاح شود.
شرط انتشار، حذف یک سوم اثر
نمایشگاه شامل عکسهایی از کودکی و نوجوانی شاعر و تعدادی عکس جدید است که چند عکاس از جمله یرتا باران، بانی نمایشگاه از او گرفته است. قرار بود در این مراسم چند نفر از جمله سیمین بهبهانی، جواد مجابی و محمود دولتآبادی صحبت کنند و شاعر هم شعری برای جمع بخواند. آنطور که سپانلو میگوید ابتدا هم کسی با برگزاری برنامه مخالفتی نداشته اما بعدا گفتهاند "اداره اماکن" موافقت نکرده است: «میدانی اینجا انگار هیچ کاری حساب و کتاب ندارد، ممکن است صد نفر با کاری موافق باشند اما یکهو یکی پیدا شود و مخالفت کند.» بعد هم به شوخی اضافه میکند "شاید هم یکی حسودیش شده باشد، آدم که نمیداند!"
شاعر با جلوگیری از برگزاری مراسم بزرگداشت خود بیشتر با شوخی روبرو میشود، اما محدودیتهایی که در برابر انتشار آثارش ایجاد شده او را سخت دلزده و ناخشنود کرده است: «منظومهی "افسانه شاعر گمنام" که نزدیک ۱۴ سال روی آن کار کردم ماهها برای دریافت مجوز انتشار به وزارت ارشاد تحویل داده شده، حالا میگویند نزدیک یک سوم آن باید حذف شود!»
جلوگیری از انتشار چاپ نهم یک کتاب
محمد علی سپانلو از ۱۳۴۲ که نخستین مجموعه شعرش "آه ... بیابان" منتشر شد تا کنون بیش از شصت کتاب شعر، ترجمه، نقد و پژوهش ادبی منتشر کرده است. "زمستان بلاتکلیف ما" عنوان مجموعهای از تازهترین سرودههای سپانلوست که تکلیف انتشارش، مانند چند کتاب دیگر او ناروشن است. این کتاب سی شعر را در بر دارد که بخشی از آنها در دوران بیماری و بستری بودن شاعر، پاییز و زمستان ۸۹ سروده شدهاند.
چند ترجمه از سپانلو نیز که پیشتر چند بار منتشر شدهاند، مدتی است معطل دریافت مجوز تجدید چاپ ماندهاند: «نمایشنامه "عادلها"ی آلبر کامو تا به حال هشت بار تجدید چاپ شده اما جلوی چاپ نهمش را در حالی گرفتهاند که همین کتاب به ترجمه یک نفر دیگر منتشر شده است.» ظاهرا ترجمهی "مقلدها" اثر گراهام گرین هم بعد از سه بار انتشار به سرنوشت نمایش کامو دچار شده است.
«شاید دست از نوشتن بکشم»
کتابی که عدم انتشارش شاعر را خیلی آزرده کرده، خاطرات اوست که قرار بود در مجموعهی "تاریخ شفاهی" منتشر شود. خبرگزاری ایلنا بهمن ماه سال گذشته از قول سپانلو نوشت «این كتاب سالهای كودكی و جوانی و دانشگاه، سالهای شعر و ترجمه و تاسیس كانون نویسندگان، سالهای مجلات مختلف، رویایی، اخوان، شاملو و بسیاری دیگر را دربرمی گرفت ... و میتوانست مرجعی از تاریخ شفاهی شعر مدرن ایران باشد.»
سپانلو میگوید: «این کتاب متشكل از گفتوگوهایی با من است كه از خصوصیترین خاطرههایم تا گفتوگوبا شخصیتهای بزرگ ادبیات جهان را دربرمیگیرد.» و بعد به تلخی اضافه میکند «اگر وضعیت كتابهایم به همین روال ادامه یابد، دیگر روحیهای برایم باقی نخواهد ماند و دست از نوشتن خواهم كشید.»
به امید قضاوت روشنتر آیندگان
خبرگزاری ایلنا در گفتگویی که به آثار منتشر نشدهی سپانلو اختصاص داشت از قول او مینویسد «دفترهایی مانند "خانم زمان" و "قایق سواری در تهران" در شعر ایران نظیر ندارد. نگاه تازه به تاریخ و شهر جدید در ایران و زبانی كه در این دفترها هست، همهی اینها به شعرهایم تازگی بخشیده است. بعداز اینكه من نباشم، قضاوت روشنتری از كارهایی كه در ادبیات این مملكت كردهام، صورت خواهد گرفت.»
شاید این سخنان سپانلو واکنشی نیز به بیمهریهای زمانه، بیماری طولانی و محدودیتهای ایجاد شده برای انتشار آثارش باشد؛ نزدیکان شاعر او را متواضعتر میشناسند و در هر حال خود او بارها گفته است قضاوت نهایی را زمان میکند و داوری زمانه همیشه قابل پیش بینی نیست.
کسی نمیداند چه میماند
در گفتگوی شامگاه پنجشنبه (۲۷ ابان ۱۳۹۰) سپانلو حکایت میکرد: «با یکی از دوستان نشسته بوده و تصنیف "مرغ سحر" را گوش میدادیم. گفتم ببین ملکالشعرای بهار این همه کار مهم کرده اما او را اغلب با همین تصنیف میشناسند که شاید همین طور سردستی هم نوشته باشد.» و بعد نتیجه گرفت «واقعا چه کسی میداند از ما چه اثری در ذهن و خاطرهی آیندگان میماند؟!»
یکی از ویژگیهای آثار سپانلو اشارههای مکرر او به مکانهایی در شهر تهران است که در شعر به واقعیتی اسطورهای تبدیل میشوند. او را "شاعر تهران" میخوانند، اما در برخی از آثارش تهران شهری است که میتواند در هر گوشهی جهان باشد.
"شاعر تهران" یک سال پس از هفتاد سالگی جسمی خسته اما روحیهای بسیار بشاشتر از سال گذشته دارد: «راستش لغو مراسم جمعه بد هم نشد. امروز عصر خانم سیمین بهبهانی به بهانهی تولدم میهمانی کوچکی ترتیب داده بود، و اگر مراسم فردا هم برگزار میشد حسابی خسته میشدم. اصلا هم شاید برای رعایت حال من اجازهی برگزاری به مراسم ندادهاند!»
BK/MDM