مستند «فوتبال سربسته» و برخورد دو دنیا
۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعهمستند «فوتبال سربسته» که در جشنواره برلین جایزه «تدی» بهترین فیلم مستند و همچنین جایزه ویژه تماشاگران را دریافت کرد، اکنون در سینماهای آلمان به اکران عمومی درآمده است. آیت نجفی در گپی با «عصر شنبه» از فعالیتهای خود، انگیزه ساختن فیلم «فوتبال سربسته» و همچنین مشکلات تهیه این فیلم سخن میگوید.
دویچه وله: اگر ممکن است، آقای نجفی، بیان کنید که کار سینماگری را از چه زمانی شروع کردید؟
آیت نجفی: در واقع از سال ۲۰۰۱ شروع کردم به ساخت چند فیلم کوتاه. پیش از آن کار اصلیام تئاتر بود. من در رشتهی تئاتر تحصیل کردهام. در واقع پروژهی فیلمسازی در داخل کارهایی بود که در تئاتر انجام میدادیم. یعنی بخصوص از سال ۲۰۰۳ پروژههای تئاتری و سینماییمان باهم بهطور خیلی جدی تداخل داشتند و پیش از فیلم «فوتبال سربسته» دو فیلم مستند ساخته بودم. فیلم مستند ۴۰۳۰ دقیقهای، و چندین فیلم کوتاه. سال ۲۰۰۵ یکی از فیلمهای کوتاهم به اسم «Move it» در همین فستیوال برلین در بخش مسابقهی فیلمهای کوتاه با موضوع فوتبال در بخش «Talent Campus» پخش شد.
توضیح کوتاهی در رابطه با عنوان فیلم بدهید. چون نام انگلیسی فیلم در واقع «Football under Cover» است و دوپهلوست!
دقیقا. «under Cover» همزمان میتواند دو معنی به ذهن بیاورد. معنی اولش خب طبیعتا پوشیده است و این پوشیدگی میتواند پوشش اسلامی باشد یا هر چیز دیگری. معنی دومش که خیلی به نظرم برای فیلم جذابتر است، مخفیانه انجام دادن کاری، یا زیرآبی رفتن است. بهرحال من خودم عنوان فارسیاش را «فوتبال سربسته» میگویم. چون کلمهی سربسته میتواند دقیقا همزمان هر دوی اینها را به ذهن بیاورد.
انگیزهی ساخت فیلم در شما قویتر بود یا برگزاری مسابقه؟ همانطور که از گفتوگوی شما در آغاز فیلم برمیآید، شما درصدد این هستيد که مسابقهی فوتبالى برای زنان آلمانی در ایران برگزار كنيد!
راستش توی این فیلم «Football under Cover» نمیشود فوتبال را از فیلم جدا کرد. هر دو انگیزه برای من خیلی قوی بود. شاید در ابتدا، در شروع پروژه، طبیعتا بهعنوان یک هنرمند ساخت فیلم انگیزهی بیشتری داشت. ولی در کل پروسه، بخصوص که پارتنرهای آلمانیام هم فوتبالیست بودند، طبیعتا فوتبال و فیلم باهم جلو میرفت. برایتان یک داستان خیلی کوتاه تعریف میکنم، این که اصلا چه شد ما به این فیلم رسیدیم. سال ۲۰۰۵، دقیقا در میهمانی پایانی فستیوال، من با "داويدآسمان" مفصل صحبت کردم. ما البته از قبل همدیگر را میشناختیم، بخاطر این که فیلمهایمان توی یک بخش بود و موضوع هر دو فیلم هم، فوتبال خانمها بود و در هر دو فیلم دخترها در شهر فوتبال بازی میکردند، تهران و برلین. و این پرداخت مشترک به موضوع موجب شده بود که فیلمها همهاش باهم مقایسه بشود. و من و "آسمان" طبیعتا باهم زیاد حرف زده بودیم. روز پایانی به این نتیجه رسیدیم که این دو دنیا میتوانند با همدیگر برخورد بکنند، چون ضمن این که موضوع مشترک بود و نوع نگاه هم به موضوع مشترک بود، اما فیلمها کاملا باهم متفاوت بودند. یعنی نوع فوتبال بازی کردن دخترها در این دو فیلم کاملا متفاوت بود، و بعد ساختار سینمایی این دو فیلم. یعنی زبان هنری دو فیلم هم کاملا متفاوت بود. آن روز ما صحبت کردیم که این دو فیلم کوتاه میتوانند با همدیگر برخورد و گفتوگو بکنند و حاصل گفتوگوی این دو، میتواند یک فیلم بزرگ بشود. این ایده یک ایده گنگی بود، ولی بعدا از طریق ایمیل اين گفتگو را ادامه دادیم. من شروع کردم اطلاعاتی بیشتری از فوتبال خانمهای ایران دربیاورم و به آنها (آلمانى ها) بدهم. و آنها هم اطلاعات بیشتری از تیم خودشان و فوتبال بانوان در برلین. و... ما فکر کردیم برای برخورد دو دنیای فوتبال، طبیعتا باید یک بازی فوتبال هم برگزار بشود و برای برخورد دو فیلم هم باید دو کارگردان همزمان با همدیگر کار بکنند. طبیعتا چون در ابتدای امر ما نتوانستیم اسپانسری پیدا بکنیم. البته همه میگفتند ایدهی جذابیست، ولی هیچ کمکی پیدا نمیشد. بخاطر همین همزمان ما میبایست هم برگزارکنندهی بازی میشدیم، و هم آرتیست.
آیا مشکلاتی كه ما در فیلم دیدیم، شرح تمام ماجرای برگزاری مسابقه فوتبال بود، یا این که مشکلات دیگری بود که شما نتوانستید توی فیلم بیان کنید؟
میتوانم بگویم شاید ده درصدش بود. یعنی دو سری مشکلات دیگری بود که ما توی فیلم مطرح نکردیم. به دو علت. نخست این که در ساختار «دارماتوژى» کار نمیگنجید، یعنی احساس میکردم برای تماشاگر يك موضوع اضافى است. دوم، مشکلاتی بود که نمیتوانستیم فیلمبرداری کنیم. یعنی واقعا ما جاهایی با ممنوعیت فیلمبرداری مواجه شدیم و اتفاقات خیلی عجیبی افتاد که اساسا غیرقابل بیان بود. پس طبیعتا فکر کردیم مشکلات را خلاصه بکنیم در یک ساخت نقد و دراماتیک، که صرفا تماشاگر این هیجان را همیشه داشته باشد که ممکن است بازی برگزار نشود. یعنی ما احساس کردیم دراین فیلم از این بیشتر، حرفی اضافه خواهد بود.
آیا تیم فوتبال ملی زنان ایران یا دوستان ایرانی که در این فیلم سهمی داشتند، از ساخت فیلم بدین صورت، بدین طریقی که شما ارائه دادید، آگاهی داشتند؟ آیا میدانستند که این فیلم در جشنوارهی بینالمللی فیلم در برلین شرکت میکند؟
باید بگویم که ما از ابتدا، شاید خیلی هم سادهلوحانه یا بهرحال به نظر جوانانه میآمد، ولی از ابتدا بخاطر این که ایده در فستیوال برلین شکل گرفته بود، دوست داشتیم که فیلم در فستیوال برلین نمایش داده بشود. یعنی واقعا ایدهی اولیه بود، ولی آنموقع نمیدانستیم که این فیلم اینقدر سخت و اینقدر طولانی خواهد شد. ولی چون از ابتدا میخواستیم که در فستیوال برلین باشیم، طبیعتا اولین فستیوالی که انتخاب کردیم فستیوال برلین بود و خب خوشبختانه هم قبول شد. و چون در انگیزهی ما بود که این فیلم را در فستیوال برلین فیلم نمایش بدهیم، خب همه میدانستند. همه میدانستند که ما دوست داریم برای برلیناله كار بکنیم. پس طبیعتا بله. ولی این که شکل فیلم چطور بود، نه. برای این که بخشی از آن برای خود ما هم واضح نبود. ببینید، مستند ما یک ویژگی دارد که خیلی سختاش میکند و شاید، برای تماشاگر آن را جذاب میکند. و آن این است که معمولا فیلم مستند راجع به اتفاقی است که افتاده و در واقع مستندساز هم آن اتفاق را به تماشاگر ارائه میدهد. یا یک پژوهش است. ما مستندمان راجع به اتفاقی بود که قرار است بیفتد، و طبیعتا ما نمیدانستیم، یعنی ما هر روز که فیلمبرداری میکردیم، از این که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد اطلاعی نداشتیم. بعدا که فیلم تمام شد، یعنی مسابقه برگزار شد، ما یکسری مواد و ماتريال را دیدیم و یک طرح ارائه نوشتيم و بعد براساس آن دوباره یک فیلمنامهی جدید نوشتیم و دوباره فیلمبرداری کردیم، هم در برلین و هم در تهران. یعنی آن بخشی را که ما از قبل استفاده کردیم، صرفا بخش برگزارشدن بازی بود. به زندگی قهرمانان فیلم و اینها بعدا نزدیک شدیم. ضمن آن که دوتا داستان خیلی بانمک هم اتفاق افتاد. نخست، اينكه کاراکتر اصلی در برلین حامله شد. پس طبیعتا از فیلم حذف شد و اینها همه در آن "دی.وی.دی" که ما میخواهیم راجع به کارمان در بیاوریم خواهد بود. دوم، آن کسی که قرار بود در ایران قهرمان اصلی فیلم باشد، از بازیکردن ممنوع شد. یعنی بهطور کامل حذف شد. بنابراین ما با دو کاراکتر شروع کردیم که این دو، دیگر در فیلم نیستند، یعنی شما اصلا آنها را نمیبینید. شاید تنها در "بک راند" بتوان آنها را ديد. طبیعتا کل ساختار کار بعد از بازی، یعنی بعد از آوریل ۲۰۰۶، شکل گرفت.
در صورت امكان، آیا مایل هستید در ایران فیلم بسازید؟
بله، حتما. من معتقدم که بعنوان هنرمند آدم حتما باید برود و به سرچشمههايش وصل شود. و فکر میکنم فرهنگ ایران تنها فرهنگیست که اگر بشناسم، میشناسم. و این زبان تنها زبانی است که من میتوانم خوب صحبت بکنم. اگر تازه بتوانم خوب صحبت بکنم. طبیعتا تمام سوژههایی که در ذهنم هست در مورد ایران است، یا در ایران اتفاق میافتد. بله من بهشدت علاقمندم که در ایران کار سینما را ادامه بدهم.
آیا دوست دارید فیلمی غیر از فیلم مستند بسازید؟ این انگیزه در شما وجود دارد، یا این که دوست دارید همچنان در قسمت فیلمهای مستند به کارتان ادامه بدهید؟
من در واقع هردو را خیلی دوست دارم. به کار با بازیگر بعنوان کسی که از تئاتر میآید خیلی علاقمند هستم و در فیلمهای کوتاهم نیز، تقریبا تجربهی کار با بازیگر را داشتهام. فیلمهای کوتاهم نیز غالبا داستانی بودهاند و در واقع دو فیلم مستند نیمه بلند داشتم که تمرینی بود برای این کار. ولی در این مدت با ورکشاپهایی که گذراندهام، بیشتر روی سینمای مستند بوده و الان در حاضر فکر میکنم در سینمای مستند بیشتر تجربه دارم. دوست دارم تا مدتی سینمای مستند را ادامه بدهم. برای این که آن چیزی که سینمای امروز حتا در دنیا به نظرم کم دارد و آدم کمی افت را احساس میکند در شکل جهانیاش و نه فقط در ایران، این است که آدمها و حوادث دارند کمی دور از ذهن میشوند. من احساس میکنم سینمای مستند این کمک را به ما میکند که به آدمها نه از بیرون، بلکه از درون نگاه بکنیم. و این که من بعنوان کارگردان به شخصیتام نگویم که چه بگوید، او به من بگوید که چه باید بگوید. و این چیزیست که شاید الان ما در سینما کم میبینیم.
مصاحبهگر: شهرام اسلامی