تجربه ازدواج موقت برای یک آلمانی • مصاحبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبهالکس (Alex) اهل آلمان است. او سال ۲۰۰۵ میلادی تصمیم میگیرد با دوست دختر ایرانی خود به ایران سفر کند تا در آنجا با هم به سیر و سیاحت بپردازند. اما در ایران زنان مجرد اجازه ندارند با یک مرد سفر کنند و با او در هتل اقامت داشته باشند. اینگونه بود که ایده "ازدواج موقت" به ذهن این زوج خطور کرد. مصاحبهای با الکس:
ازدواج موقت مسلما برای یک اروپایی تجربهای کاملا تازه و غریب است. چطور تصمیم به ازدواج موقت گرفتید؟
روز یکشنبه بود که به ایران رفتیم و فردای آن روز اولین کاری که انجام دادیم عقد صیغه بود. چون دوست دختر سابقم که الان با او ازدواج کردهام ایرانی است و برای اینکه بتوانیم در این مدت تهران را ترک کنیم و در شهرهای دیگر با هم در هتل جا بگیریم، باید صیغه میکردیم. چون در ایران زنان اجازه ندارند که تنها سفر کنند و در هتل بمانند. سفر به ایران یکی از آرزوهای ما بود. همسر من ایرانی است و در سن ۸ سالگی ایران را ترک کرده است. بعد از ۱۵ سال برای اولین بار بود که دوباره به کشور زادگاهش برمیگشت. برای من همسفر شدن با او تجربهی خیلی خوبی بود. یک روز پس از رسیدن به ایران من برای سه ماه همسر قانونی او شدم.
میتوانید کمی بیشتر از تجربه ازدواجتان در ایران بگویید؟
اقدام برای ازدواج موقت یکی از هیجانانگیزترین و در عین حال عجیبترین تجربههای بود که تا به حال داشتهام. وقتی که به آن زمان فکر میکنم، به یاد میآورم که اتاقی بود بدون هیچگونه شیء تزئینی و بسیار ساده با مبلهای بزرگ پایهکوتاه که بسیار نزدیک به زمین بودند. روحانی عاقد پشت میز بزرگ و مدرنی نشسته بود که روی آن مانیتور صفحه تخت بزرگی قرار داشت. عاقد مردی بود با جثهای بزرگ که حضور بسیار پرجذبهای داشت. من با فارسی دست و پا شکستهام حتی یک کلمه هم از حرفهایش نمیفهمیدم. اما او هر چند دقیقه یکبار سکوت میکرد تا دوستدخترم بتواند حرفهایش را برایم ترجمه کند.
هنگام اجرای مراسم چه حسی داشتید؟
من هر لحظه احتمال میدادم که اتفاقی بیفتد که پیشبینیاش را نکرده باشم. اصلا نمیتوانستم روند اجرای مراسم را دنبال کنم. خودم را برای این مرحله آماده نکرده بودم. دوست دخترم هم هیچ اطلاعی نداشت که دقیقا چه مراحلی را باید طی کنیم تا ازدواجمان به رسمیت شناخته شود. هر لحظه احتمال داشت که با موانعی روبهرو شویم که پیشبینی نکرده بودیم. مثلا ما نامهای از طرف پدر دوست دخترم همراه داشتیم. او در این نامه کتبا موافقت خود را با ازدواج موقت ما اعلام کرده بود. اما عاقد این نامه را قبول نکرده و میگفت از کجا میتواند مطمئن باشد که نامه از طرف پدر دوست دخترم است. برای همین حدود ساعت ۷ صبح به وقت آلمان با پدرش تماس گرفتیم تا موافقت خود را پای تلفن اعلام کند.
واکنش افراد دیگری که هنگام ازدواج آنجا حضور داشتند چگونه بود؟
زمانی که در دفتر عاقد روی مبل نزدیک به زمین نشسته بودیم، خانمی از سر تا پا پوشیده هم در دفتر بود که هر ده دقیقه یک بار با جعبهی شیرینی وارد اتاق میشد و دوباره بعد از گذشت چند دقیقه میآمد و جعبه را با خود میبرد. او اولین کسی بود که بعد از تمام شدن مراسم به ما تبریک گفت. با وجود اینکه میدانست که ازدواجمان تنها برای سه ماه است، برای ما زندگی مشترک خوبی را آرزو کرد.
برای دریافت اجازه ازدواج موقت باید مسلمان میشدید. این مرحله را چگونه تجربه کردید؟
یکی ازپیچیدهترین مراحل این ازدواج برای من، مسلمان شدن بود. ما قرار بود که موقتی و تنها برای سه ماه ازدواج کنیم. اما مسلمان شدن شرط واجب بود تا بتوانیم اجازه ازدواج هر چند برای مدتی کوتاه را دریافت کنیم. برای من سخت بود، چون قبلا تمام مراحل مذهبی کاتولیکها را پشت سر گذاشته بودم و در کلیسا در گروه کر فعال بودم و ناگهان برای سفر به ایران باید مسلمان میشدم. اما ما تصمیم گرفتیم که این کار را انجام دهیم. مراسم مسلمان شدنام کم و بیش شبیه به مراسم ازدواج موقتمان بود. روحانیای که پیش او مسلمان شدم، جملاتی را میگفت و دوست دخترم سعی میکرد آنها را ترجمه کند. من با نام "الکس" به آنجا رفتم و بعد از نیم ساعت با نام محمد حسین بیرون آمدم. من تابستان سال گذشته با دوستدختر ایرانیام در آلمان ازدواج کردم و اینبار دائمی.
مصاحبهگر: آیدا آذرنوش
تحریریه: بابک بهمنش