گپی با دو دانشجوی دختر ایرانی در توبینگن
۱۳۸۶ تیر ۳, یکشنبهشیدا و مهرنوش، دانشآموختهی رشتهی فرهنگ و زبانهای باستانی در مقطع فوقلیسانس از دانشگاه تهران هستند و از سال ۲۰۰۱ در دانشگاه شهر توبینگن، در رشتهی زبانشناسی شرق کهن ( (altorientalische Philologie تحصیل میکنند.
این رشته به یادگیری نخستین خط شناخته شدهی دنیا یعنی خط میخی اختصاص دارد که از حدود هزارۀ چهارم پیش از میلاد تا حدود چند سده پس از میلاد، برای نوشتن زبان های گوناگون مانند سومری و اکدی به کار برده میشد.
در کنار یادگیری این زبانها، آشنایی با فرهنگ، مذهب و آداب و رسوم مردمانی که به این زبانها سخن میگفتهاند و نخستین تمدنهای بشری را در منطقۀ میان رودان (عراق کنونی) بوجود آورده بودند، از اهداف این رشته است.
نخستین نشانی: مؤسسهی تبادلات دانشگاهی آلمان و سفارت این کشور در ایران
شیدا مدتها به فکر تحصیل در آلمان بوده و به همیندلیل در دوران فوق لیسانس، در ایران، در بارهی دانشگاههای آلمانی و اتریشی و شرایط گرفتن بورس تحصیلی، به جمعآوری اطلاعات پرداخته است. او در تهران با مراجعه به بخش فرهنگی سفارت آلمان و سر زدن به مؤسسهی تبادلات دانشگاهی آلمان در ایران (DAAD)، برای گرفتن پذیرش از دانشگاههای آلمان اقدام کرده و موفق به گرفتن بورس از این مؤسسه شده است.
برای مهرنوش هم اولین نشانی برای جمعآوری اطلاعاتی در این باره، بخش فرهنگی سفارت آلمان در ایران بوده است. او پس از تماس مستقیم با استاد کنونی خود در آلمان، و پس از گرفتن پذیرش از دانشگاه مورد نظر، برای گرفتن ویزای دانشجویی به سفارت مراجعه کرده است.
چرا آلمان؟
مهرنوش دربارهی انگیزهی تحصیل در آلمان میگوید: « متأسفانه در ایران به علت نبود نیروی متخصص در رشتۀ زبان های باستانی، زبان ختنی (که یکی از زبان های ایرانی دورهی میانه است) تدریس نمی شود. پس از جستجوی بسیار دربارهی دانشگاههای خارجی که در آنها این زبان تدریس میشد، تصمیم گرفتیم که برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به آلمان بیاییم».
مهرنوش معتقد است که آلمان به دلیل سابقهی بسیار طولانی در تدریس و پژوهش در رشتهی زبانشناسی شرق کهن altorientalische Philologie یکی از پیشکسوتان در این رشته به حساب میآید. در این میان، آشنایی با دکتر بهزاد مفیدی که خود دانشآموختهی رشتهی باستانشناسی از دانشگاه توبینگن است، یکی از علتهای انتخاب آلمان برای تحصیل بودهاست.
زندگی نه چندان آسان دانشجویی
زندگی دانشجویی در آلمان با ایران بسیار متفاوت است. بیشتر دانشجویان در آلمان خودشان مسئول تأمین مخارج زندگیشان هستند. کارهای مثل کار در "کنایپه" (کافه) یکی از رایجترین راهها برای پول درآوردن در دوران دانشجویی است. ساعتهای کاری یک دانشجو محدود است و به این ترتیب پول به دستآمده از این کارها هم کم. ولی با همین پول کم، صدها دانشجوی ایرانی، در آلمان موفق به گذراندن زندگیشان میشوند.
یکی دیگر از راههای امرار معاش، داشتن یک بورس تحصیلی است. اما این همای سعادت آسان نصیب هر کسی نمیشود. بهترین راه برای رسیدن به چنین بورسهایی، جمعآوری اطلاعات و اقدام، پیش از سفر به آلمان است.
شیدا پس از پایان بورس تحصیلیاش از مؤسسهی تبادلات آکادمیک آلمان، خرج خودش را از راه کار دانشجویی در دانشگاه در میآورد. مهرنوش هم در دانشگاه مشغول کار دانشجویی است.
شیدا دربارهی تآمین مخارج در آلمان، میگوید: « اصلاً آسان نیست چون قانون کار برای خارجی ها خیلی سفت و سخت است. اولاً هر کاری را به دانشجوهای خارجی نمی دهند ، دوماً اگر هم کاری پیدا شود درآمد بالایی ندارد.»
او اضافه میکند: «در ایران همیشه امید داری که در شرایط سخت از طرف پدر و مادر و فامیل حمایت میشوی ولی اینجا خودتی و خودت با هزار مشکل از جمله زبان، تفاوت فرهنگی در خوابگاه و اجتماع، مشکلات مالی، کمبود کار و درآمد کم به خصوص برای دانشجویان خارجی.»
به اعتقاد شیدا، یادگیری زبان آلمانی، تحمل زمستان های طولانی و بی آفتاب، و زندگی در خوابگاه دانشجویی و برای مهرنوش دوری از خانواده، دشوارترین بخش این تجربه بودهاست.
تفاوت درس خواندن در ایران و آلمان
تحصیل دانشگاهی در آلمان با ایران بسیار متفاوت است. شیدا بر این باور است که در ایران دانشگاه بیشتر مثل مدرسه است، یادداشتبرداری از گفته های استاد، حفظ کردن مطالب برای امتحان و گاهی موکول کردن فراگیری مطالب به شب امتحان.
او میگوید: «اینجا بیشتر فشار کار بر دوش دانشجوست. دانشجوها تا آخر ترم به صورت نوبتی در مورد مطلبی مربوط به آن درس سخنرانی میکنند و فعال هستند. البته درست مثل بعضی از دانشجو ها در ایران، خیلی ها در اینجا صرفاً برای نمره کار می کنند و دوست دارند بیشتر تفریح کنند تا درس بخوانند. »
مهرنوش هم با تأیید حرفهای شیدا معتقد است که علاوه بر متفاوت بودن سیستمهای آموزشی، نبود منابع کتابخانهای کافی (به ویژه در رشته های علوم انسانی) در ایران بسیار محسوس است و همین عدم دسترسی به منابع، امکان پزوهش را بسیار کم می کند. به گفتهی مهرنوش، دانشجو در آلمان به معنای واقعی "دانشجو" است.
آزادی یعنی چه؟
نطر بچهها را دربارهی "آزاد بودن" و داشتن آزادیهای بیشتر در آلمان، میپرسم. شیدا میگوید: « برای من به عنوان یک زن، آزادی یعنی همینکه وقتی حتی ساعت ۱۱ شب از کتابخانه برمیگردم، نگران نیستم که کسی پشت سرم راه میرود و قصد آزار و اذیت مرا دارد. با خیال راحت سوار اتوبوس میشوم و حتی در آن وقت شب از نگاههای حریصانه و شرمآور مردانی که روبرویم نشستهاند در امانام. آزادی در نظرمن یعنی امنیت.»
دلتنگی و آفتاب و نان بربری
شیدا و مهرنوش اوقات فراغتشان را با پیادهروی، دوچرخهسواری و دیدار دوستان پر میکنند تا دلتنگیهایشان را فراموش کنند. مهرنوش که غذاهای سلف دانشگاه، به ویژه برنجهای دمنکرده، در همان بدو ورود، بدجوری توی ذوقش زده، دلش برای آفتاب ایران تنگ شده است. و شیدا، گلهمند اززمستان سرد و هوای ابری، و اینکه "آلمانی ها در جمع یا سر غذا با صدای بلند بینیاشان را تمیز میکنند،" بیش از همه چیز، دلتنگ نان سنگک و بربری است!
برخورد آلمانیها با دانشجویان ایرانی
میپرسم برخورد آلمانیها و یا واکنش آنها چگونه است وقتی که میشنوند شما از ایران میآیید؟
مهرنوش پاسخ میدهد:« واکنش ها کاملاً متفاوت است. بعضیها کاملاً عادی برخورد می کنند. بعضیها با تعجب می پرسند که ایران کجاست؟! بعضی ها فوراً می پرسند اینجا چه میکنید، کی درستان تمام می شود و به کشورتان بر میگردید؟»
شیدا میگوید: « من هیچ وقت واکنش بدی از کسی ندیدم. ولی بلافاصله سؤال میکنند، نظر زنهای ایرانی در موردحجاب چیست؟ بعد هم میگویند که غذاهای ایرانی خیلی خوشمزه هستند.»
تفاهم میان خارجیها در آلمان!
از آنها میخواهم خاطرهای برایمان تعریف کنند.
شیدا با خنده میگوید: «اوایل که آلمانیام خیلی خوب نبود یکبار با دوستان جدیدم که اکثراً خارجی بودند، نشسته بودیم ودست و پا شکسته به زبان آلمانی حرف میزدیم و جک تعریف میکردیم. خیلی جالب اینکه، ما همه که خارجی بودیم حرفهای هم را میفهمیدیم و به جکها میخندیدیم، ولی آلمانیها نمیفهمیدند و میخواستند که دوباره تکرار کنیم.»
بازگشت به ایران یا ماندن درآلمان
در پاسخ به این پرسش که آیا پس از پایان تحصیل به ایران بازمیگردند یا نه، هر دو مطمئن میگویند: «حتماً»
مهرنوش و شیدا، در صورت بازگشت به ایران، قصد دارند، به تأسیس رشتهی دانشگاهی "زبانشناسی شرق کهن" در ایران کمک کنند.
تحقیق و احتمالاً تدریس در رشتهی تحصیلی، گزینهای است که بچهها در صورت ماندن در آلمان به آن میاندیشند.
در پایان از آنها میپرسم، آیا به بچههای ایرانی توصیه میکنند که برای تحصیل به آلمان بیایند؟
شیدا میگوید: « اگر طاقت دست و پنجه نرم کردن با زبان آلمانی و همین طور غربت را دارند چرا که نه.»
پرسشهایم به پایان رسیدهاند. لیوان چایم را سر میکشم و با آرزوی موفقیت برای هردوشان با آنها خداحافظی میکنم.