گذار دشوار لیبی به سوی ثبات و دموکراسی
۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبهشیرینی و شلاق، دو وجه سیاستی بودهاند که معمر قذافی قبایل و عشایر مختلف لیبی را در دهههای مختلف تحت کنترل داشته است. ا ین کنترل اما اینک به شدت متزلزل شده و احتمال دارد که قدرت قذافی فرو بریزد.
«ما به برادر قذافی میگوییم که او دیگر برادر ما نیست. ما به او میگوییم که به سود لیبی است که کشور را ترک کند». روز یکشنبه گذشته (اول اسفند) زمانی که این سخنان بر زبان اکرم الورفله، رئیس قبیله بزرگ الورفله جاری شد، برای بسیاری دیگر تردیدی نماند که حکومت قذافی در آستانه سایش و فرسایشی بیسابقه قرار گرفته است.
قبیله ورفله در غرب کشور که بستگان به آن یک میلیون نفر برآورد میشوند، اولین قبیله از سی قبیله نسبتاَ مهم لیبی است که به قذافی پشت کرد. در میان قبیله الزویه در شرق لیبی نیز، نفوذ و قدرت قذافی محو شده است. تهدید فرج الزوی، رئیس همین قبیله که اگر قذافی به کشت و کشتار پایان ندهد شیرهای نفت را خواهد بست، بازتابی جهانی پیدا کرد.
"کتاب سبز"، و آموزش: پادزهرهایی با اثرات کم
به رغم آن که گسترش آموزش و شهرنشینی پیوندهای قبیلهای را در لیبی کاهش داده، ولی همچنان این وابستگی نقشی قابل اعتنا در ساختار سیاسی و اجتماعی بازی میکند. قذافی و همراهانش که با کودتای سال ۱۹۶۹ در صدد ایجاد ملتی بدون وابستگیهای قبیلهای بودند، برای تداوم حکومت خود، ضروری دیدند که کماکان بر بافت و ساخت ۱۴۰ قبیلهای لیبی و حمایت آنها متکی شوند.
سیاست فذافی در قبال این قبایل در کتاب معروفش، یعنی "کتاب سبز" تشریح شده است. این سیاست به قبایل عمدتاَ به عنوان شبکههای اجتماعی بها و وزن میدهد، ولی کاستن از نقش و وزن آنها در عرصه سیاسی را ضروری میداند. نه عمل به مفاد کتاب سبز و نه رشد و گسترش شهرنشینی نتوانستهاند اهمیت و نقش قبایل را در ساختار اجتماعی و سیاسی لیبی به نحوی بازگشتناپذیر کاهش دهند. حال که در غیاب نهادهای مدنی بحران سیاسی کشور را فرا گرفته، قبایل و روسای آنها نقشی مهم در برقراری نظم و شکلدهی به ساختار آینده پیدا کردهاند.
جنبشی که از شرق شروع شده است
قذافی که خود به قبیله کماهمیت "قذافی" وابسته است بنیاد حکومتش را بیش از همه بر نزدیکی و تطمیع اقتصادی و اداری قبیله الورفله گذاشته بود تا از این قبیله قطبی بسازد در برابر هواداران فرقه سنوسی. این فرقه که در شمال شرقی لیبی مستقر است پایگاه عمده نظام پادشاهی لیبی بود که با کودتای معمر قذافی در سال ۱۹۶۹ ساقط شد. اولین جرقههای قیام اخیر نیز از همین منطقه زده شد.
اما با تمرکز بیشتر قذافی بر قبیله خود و تقسیم امکانات و پستهای مهم میان اعضای آن، بخشی از قبیله الورفله سال ۱۹۹۳ با یک کودتا علیه او دست به نافرمانی زد. قذافی با سرکوب این شورش توسط قوای وفادار به خود، حمام خون به راه انداخت. پس از این واقعه نیز بیش از پیش ساختار حکومتی در لیبی شاخصهی خانوادگی پیدا کرده و پسران و نزدیکان قذافی اهرمهای اصلی قدرت در ارتش و سازمانهای امنیتی را از آن خود کردند.
گرچه الورفله عمدتاَ ساکن غرب کشور هستند، ولی در حال حاضر ۲۲ قبیله نیز در شرق کشور، یعنی در منطقه موسوم به سیرنایکا، از تبعیت از حکومت قذافی به مخالفان آن بدل شدهاند. شهرهای مهم بنغازی و طبروق که اینک در دست مخالفان است در همین منطقه واقعاند. عبدالفتاح یونس، وزیر کشور دولت قذافی و از وابستگان به قبیله العبیدی که اینک به مخالفان پیوسته، سعی میکند با حمایت شماری از روسای قبایل نظم و آرامش را به شرق کشور برگرداند و با پشتیانی از مقاومت در نقاط دیگر لیبی سقوط حکومت قذافی را تسریع کند.
لیبی تونس و مصر نیست
قیام در لیبی در قیاس با تونس و مصر این تفاوت را دارد که به رغم بیکاری گسترده در میان جوانان لیبی، فقر و فاقه در آن در دو سه دهه گذشته، هیچگاه به اندازه دو کشور یادشده نبوده است، عاملی که بیش از همه مدیون درآمدهای نفتی لیبی است. تفاوت دیگر اما این است که در پی تحولات سیاسی اخیر در تونس و مصر کمتر در بارهی فروپاشی وحدت ملی و شکلگیری وضعیتی مانند افغانستان و سومالی در آنها، جای نگرانی بوده است؛ زیرا این دو کشور ساختار قبیلهای سخت و سفتی مانند لیبی نداشتهاند و در عین حال توریسم و روابط گسترده با غرب نگاهها، نهادها، شهروندان و جامعهی مدنی نسبتاَ قویتری را در این کشور به وجود آورده است.
اما بافت اجتماعی لیبی، سرکوب و استبداد شدیدتر در آن، نگاه منفی حکومت قذافی و همکارانش به بورکراسی و نهادهای دولت مدرن و همچنین سیاست خارجی و انزواگرایانه این حکومت، لیبی را در زمینههای یادشده با پیامدهای منفی محسوسی روبرو کرده است. از همین رو مشکلات گذار در این کشور بسیار بیشتر از همسایگانش، یعنی تونس و مصر تلقی میشوند.
برخی عوامل مثبت در دوران گذار
همین که قبایل لیبی اینک نقش مهمی در مقاومت علیه قذافی به عهده گرفتهاند و همین که فرقههای مذهبی صوفیگرا احتمالاَ باید به عنوان عواملی مهم دردوران گذار به حساب آیند نشانههایی از دشواری یادشدهاند. حضور احتمالی اخوانالمسلمین لیبی در تحولات دوران گذار، به رغم اعتدالگرایی این نیرو باز هم نمودی از مشکلات دوره یادشده به حساب میآید. با این همه، در کنار گروههای کوچک و متفرق اپوزیسیون لیبی در خارج، شاید قشر نسبتاَ پرشمار آکادمیسینها و متخصصان این کشور نیز بتوانند نقشی مهم در دوران گذار بازی کنند. لیبی به لحاظ شمار مهندسان و دکترها نسبت به جمعیتش مقام سوم را در آفریقا داراست. این سرمایه انسانی شاید کمکی بزرگ در کاستن از دشواریهای دوران گذار به حساب آید.
غرب و کشوری مهم به نام لیبی
برای جهان خارج، به ویژه برای کشورهای غربی نیز لیبی از آنچنان وزن و اهمیتی برخوردار است که رهاکردن آن به حال خود و ایجاد وضعیتی بیثبات در آن ابدا به سود منافع و مصالح این کشورها نیست.
لیبی بخش قابل اعتنایی از انرژی اتحادیه اروپا را تامین میکند، سکوی بالقوه مهمی برای سیل مهاجران آفریقایی به سوی اروپاست و بیثباتی و هرج و مرج در آن میتواند این کشور نسبتاَ وسیع و صحراهای آن را به مامن و پشتجبههای برای گروههای افراطی و تروریستی بدل کند. همهی اینها تهدیداتی هستند که غرب و به ویژه اتحادیه اروپا را وامیدارد که نسبت به شگلگیری هر چه سریعتر ثبات در لیبی و کمک به تسهیل دوران گذار در آن با جدیت و عزمی به مراتب بیشتر وارد عمل شوند. فشار برای بازداشتن نیروهای همچنان وفادار به قذافی از اعمال سرکوب و خونریزی بیشتر و واگذاری آسانتر قدرت، از مولفههای اولیه این تلاشها هستند، تلاشی که با مقاومت احتمالی قذافی و هوادارنش شاید به آسانی قرین توفیق نشود و گزینهای از تلاطم و خشونت و گسیختگی احتمالی هم، همچنان به این یا اندازه برای لیبی محتمل باشد.
فرید وحیدی
تحریریه: مصطفی ملکان