نگاهی به «هویدا» در گفتوگو با عباس میلانی
۱۳۹۲ بهمن ۱۴, دوشنبهدکتر عباس میلانی در کتاب پژوهشی و پرکارش با عنوان «معمای هویدا» زندگی چندسویه امیرعباس هویدا را کاویده که خواننده را از توهمات گذاشتهاش دور میکند. به یاد این شخصیت تاریخ معاصر ایران در گفتوگویی با آقای میلانی یادی از وی کردیم.
عباس میلانی، پژوهشگر ویژهٔ انستیتوی هوور و استاد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه استنفورد در کالیفرنیای آمریکاست. این مصاحبه در ۶ آوریل ۲۰۰۴ صورت گرفته است.
دویچهوله: آقای میلانی شما کتابی پرحجم و ارزشمندی را به زندگی و سرنوشت هویدا اختصاص دادهاید. به نظر شما امیرعباس هویدا قربانی انقلاب بود یا قربانی رژیم شاهنشاهی پهلوی؟
عباس میلانی: به نظر من قربانی هردو بود و قربانی توهمات خودش. در واقع بایستی گفت که هم توهماتی که خودش داشت، در مورد آنچه که در انتظارش است، هم توهماتی که رژیم شاه داشت، در مورد اینکه بازداشتش چه فرجامی خواهد داشت، و هم خشونت بیحد و حصری که انقلاب از مجرای مرد واقعا کم خرد و بیفضل سبعی مثل خلخالی متوجه مخالفینش کرد، هرسه دست به دست هم دادند و مرگ او را باعث شدند.
در آخرین لحظات حکومت شاه تمامی اعوان و انصار خانوادهٔ سلطنتی امکان خروج از کشور را پیدا کردند. شما در کتاب معمای هویدا یادآور شدهاید که خانواده سلطنتی به هنگام خروج از کشور در دیماه ۵۷، حتا سگشان را بهمراهشان بردند، ولی نخست وزیر مطیع و وفادارشان را در زندان نشسته گذاردند. عجیب است که خانم فرح پهلوی در خاطراتشان که اخیرا انتشار پیدا کرده، تقریبا در این باره سکوت کردهاند. حالا به نظر شما این کینه ورزی خانوادهٔ پهلوی نسبت به هویدا از کجا ناشی میشد؟
من تصورم این است که، وقتی که تصمیم گرفتند هویدا را در ایران بگذارند و تصمیم گرفتند که به تلاشهای خانوادهٔ هویدا، برای اینکه هویدا را همراه شاه به خارج بفرستند، جواب ندهند، وقتی که تلاشهای خانم دکتر انشاء را بیجواب گذاشتند و حتا به تلاشهایش هیچ پاسخ مثبت و یا منفی ندادند، گمان من این است که الزاما فکر نمیکردند که هویدا کشته خواهد شد. یعنی اگر آدم بخواهد حق را به حقدار بدهد، باید بپذیرد که در آن شرایط اینها تصورشان این بود که، اگر قرار است بختیار بتواند کاری برای حفظ رژیم سلطنت بکند، حداقل باید ظاهر امر را حفظ بکنند. یعنی ظاهر امر هم این است که بختیار آمده است که رتق و فتق امور بکند، برای اینکه بعضی از نارساییهای گذشته را اصلاح بکند. و طبعا اگر هویدا را که پرسروصداترین زندانی آن رژیم بود، ناگهان بدون دادگاه، بدون پرونده از زندان خارج میکردند و با خودشان میبردند، واضح بود که کار رژیم را تمام شده تلقی کردهاند. باید خاطرتان باشد، وقتی که شاه میرفت، ظاهر امر این بود که برای مسافرت میرود. و طبعا به نظر من برای حفظ آن ظاهر هم که شده، اینان نمیتوانستند به این شکل جواب خواست هویدا را بدهند. ولی در عین حال، راههای دیگری به نظر من حتما وجود داشت که هویدا را از ایران خارج بکنند و یا قبل از آن اسباب آزادیش را فراهم بکنند.
به نظر من واضح است که بالمال تصمیم گرفتند، که قربانی کردن بالقوهٔ هویدا به فواید بالقوهاش میارزد، ولی آن فواید بالقوهاش هیچکدام متحقق نشد. نه بختیار ماندگار شد، نه رژیم سلطنت ماندگار شد و نه محاسبات هویدا درست از آب درآمد. برای اینکه حتا بعد از اینکه شاه رفت، هویدا در روز انقلاب به راحتی فرصت فرار داشت. چنان که گفتم یکی از علل کشته شدنش توهمات خودش بود، دقیقا به همین مسئله اشاره داشتم، که او فکر میکرد چون دزدی نکرده، حالا حتما دادگاه حکم به برائتش خواهد داد. در حالی که خودش را دانشجوی تاریخ میدانست، خودش را کسی میدانست که انقلاب فرانسه را مطالعه کرده. در حالی که در انقلابها این نوع محاسبات هیچ گونه محلی از اعتنا نیستند. و بعد هم واقعا این انقلاب با آوردن کردن کسی مثل صادق خلخالی که امر و دستورش بطور مستقیم از آیت اله خمینی میآمده، در خشونت خودش نوبر آورد. الان میدانم که مثلا کیهان مصاحبهای معروف و مفصلی را از قول آقای خلخالی جعل کرد. یکی از آخرین اعلامیههای خلخالی این بود که این مصاحبه را من نکردهام و مصاحبه در واقع در مورد کتاب معمای هویدا بود و در آنجا کیهان سعی کرده بود از قول خلخالی چنین وانمود بکند که دستور اعدام هویدا را خود خلخالی داده و از آیت اله خمینی نبوده و اینکه کلا خلخالی خودسر بوده است. در حالی که آن زمان اگر خاطرتان باشد، دهها مورد بود که آیت اله خمینی به تصریح از خلخالی دفاع کردند و خلخالی اعلامیه معروفش را داد که حکم اجتهادش را از آیت اله خمینی چاپ کرده بود. خلاصه اینکه، مسئولیت مستقیم آن کار، مسئولیت برگماردن چنین فرد بیفضل خشنی برسرنوشت مردم، طبعا متوجه شخص آیت اله خمینی است.
فکر میکنید چرا هویدا را به این صورت اعدام کردند؟ آیا هویدا میتوانست مسایل زیادی را از درون روحانیت افشا بکند؟
من فکر میکنم دلایل مختلفی بود که هویدا را به سرعت اعدام کردند. یکی از دلایلش حتما همین است که شما میگویید. عدهای بودند، بدون شک در روحانیت، در سلک رهبری روحانیت در آن زمان، که میترسیدند از اینکه اگر هویدا صحبت بکند، از روابطشان با رژیم سابق صحبت خواهد کرد. بهرحال میدانیم که هویدا مقدار پولی سالیانه بین علما پخش میکرد. معلوم نیست این پول را به چه کسانی میداد و بعید میدانم که مثلا هیچکدام از طرفداران مستقیم و اطرافیان مستقیم آیتالله خمینی از او پول دریافت کرده باشند، برای اینکه آنها بهرحال احتیاجی به چنین پولهایی نداشتند. آیتالله خمینی بقدر کافی پول دریافت میکرد، به عنوان سهم امام و سهمهای مختلف که به نظر من احتیاجی به این کار نبود. ولی معلوم نبود که چه کسانی این پول را میگرفتند، معلوم نیست چه مسایل دیگری را میتوانست رو بکند. یک دلیلش این بود. ولی به نظر من تنها دلیل نبود. دلیل دیگرش این بود که در واقع دعوا بر سر نوع جامعهای بود که قرار بود ایجاد بشود. بازرگان، بنی صدر، آقای صدرحاج سیدجوادی، کسانی که میخواستند یک دادگاه معقول و متمدنی برای هویدا تشکیل دهند، در واقع میخواستند از این طریق نوعی از حکومتی را جابیندازند. حکومت قانون را جابیندازند، حکومت عرفی را جابیندازند. در ذهن آیت اله خمینی حکومت انقلابی بود، حکومت اسلامی بود، حکومت آخوندی بود و برای اینکه میخ حکومت آخوندی، حکومت انقلابی آخوندی را بکوبد، به نظر من میدانست که هویدا را باید در این راه قربانی بکند و میدانست که دادگاههای انقلاب باید کارشان را ادامه بدهند. به نظر من یکسوی دیگر قربانی شدن هویدا این است که، در این آتش متقابل دو جناح درون آخوندها گرفتار شد.
از طرفی بازرگان بنابه گفتهٔ خودش و بنابه به گفتهٔ آقای بنی صدر، میخواست با دادگاه او رژیم سابق را محاکمه بکند. این را من به دقت میدانم که آنها شروع کرده بودند به گردآوری اسناد برای تشکیل پرونده. با بچههای کنفدراسیون تماس گرفته بودند، با تمام زندانیان سیاسی در حال تماس بودند که پروندهٔ مفصل و مستدلی علیه رژیم شاه فراهم بکنند و در دادگاه به قول آقای بنی صدر رژیم گذشته را به محاکمه بکشانند. ولی آیت اله خمینی نگران محاکمهٔ رژیم گذشته نبود، نگران تصویر انقلاب در افواه عمومی نبود. بلکه میخواست نوع حکومت خودش را که حکومت مطلقهٔ ولایت فقیه است که در آن صورت ولی فقیه حق دارد کسی مثل آیت اله خلخالی را حاکم جان و مال مردم بکند، میخواست آن را جابیندازد و به نظر من دادگاه هویدا از این باب یک نقطه عطفی بود.
آقای میلانی به نظر میآید که هیچکس به اندازهٔ شما نسبت به امیرعباس هویدا شناخت نداشته باشد. حالا در این سالگرد مرگ هویدا میتوانید در چند جمله کوتاه شخصیت هویدا را برای ما توصیف کنید؟
البته شما لطف دارید که میگوید من از همه بیشتر او را میشناسم. ولی من شخصا چنین ادعایی ندارم. در حدی که من از او شناخت دارم، او آدمی بود که به قصد خیر به کار وارد شد و قصدش برای ایران در آغاز کار قصد خیر بود. وقتی که به قدرت رسید قصد خیر پیشینش تبدیل شد به اساسا ماندن در کار و آن آمال و ارزشهایی را که به مدد آنها به سرکار آمده بود و به دور وارد شده بود، آنها را تا حد زیادی واگذاشت و شد کارگزار شاه و بقول خودش، شد رییس دفتر شاه. و از این بابت به نظر من هم به مقام نخست وزیری در ایران صدمه زد و هم بالمآل به جامعهٔ ایران. چون از آن حکومت آخر کار جمهوری اسلامی درآمد که ایران را به وضعیتی که امروز دارد دچار کرده است.
به نظر من آدمی بود که اساسا از نگاه یک روشنفکر به جهان مینگریست. من میدانم که دوست بسیار عزیز و گرامیم آقای مصطفی رحیمی در مقالهای که نوشتهاند، به من ایراد فراوان گرفتهاند که چرا من گفتهام هویدا روشنفکر است. ولی به نظر من، با تمام احترامی که برای آقای رحیمی قائل بودهام و هستم و ایشان را واقعا یکی از جسورترین و یکی از درست کارترین و خوشفکرترین روشنفکران معاصر ایران میدانم، در این زمینه با ایشان اختلاف داشتهام. به نظر من واقعا هویدا روشنفکر بود، منتها هر روشنفکری نباید مخالف رژیم باشد و این یک تصور یکسویه از روشنفکر است. هویدا روشنفکری بود که تصمیم گرفت از طریق مطیع بودن نسبت به شاه، سعی کند ایران را به سوی نوعی از تجدد که مورد نظرش بود بکشاند. و در کار که آمد وسوسهٔ قدرت گریبانش را گرفت و سبب شد که در سالهای دورهٔ دوم حکومتش، که شاید واقعا از دوسه سال بعد از انتسابش به نخست وزیری این سالها شروع میشود، بیشترین مسئلهاش ماندن بر سرکار بود. ولی در عین حال دوران صدارتش، اگر خاطرتان باشد، یکی از دوران شکوفایی اقتصادی ایران است. البته او تنها مسبب این کار نیست، ولی بهرحال نخست وزیر مملکت بود. درآمد نفت بالا رفته بود و ایران به راستی داشت جهشی حیرت انگیزی به جلو میکرد. وقتی آدم دوباره خودش را جای هویدا میگذارد، و هویدای مثلا ۱۹۶۴ با هویدای ۱۹۷۲ میلادی، که میبیند آنقدر پول در دستشان هست که واقعا نمیدانند چه کار بکنند. خوب این اطاعت محض از شاه یک لون دیگری پیدا میکند، یک حالت دیگری پیدا میکند. ولی به نظر من هویدا، شخصیت پیچیدهای بود که در موردش تاریخ بسیار به ساده انگاری قضاوت میکرد. کمااینکه تاریخ ما در مورد تمام شخصیتهایمان میتوان گفت که به ساده انگاری نگاشتهاند. برای اینکه اغلب از منظر یا سلطنت طلبی، یا اندیشهٔ چپی، یا اندیشهٔ طرفدار مصدق این تاریخ را رقم زدهاند و تاریخ را کمتر از منظر تاریخ و برای شناخت تاریخ بررسی کردهاند. و اگر به این سیاق به سراغ تاریخ برویم، به نظر من درخواهیم یافت که هویدا و بیش و کم تمام شخصیتهای دیگر محتاج بازاندیشی در موردشان است.