1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سیمین بهبهانی: در بیم دائم از سانسور و سرکوب به سر می‌بریم

۱۳۸۶ تیر ۲۱, پنجشنبه

کانون نویسندگان ایران در آخرین بیانیه خود به "گسترش موج سرکوب، اختناق و تشدید فضای ارعاب" در کشور اعتراض کرده است. دویچه وله نظر سیمین بهبهانی، از اعضای سرشناس کانون را در باره فضای حاکم بر جامعه پرسیده است.

https://p.dw.com/p/BFLE
سیمین بهبهانی(با عینک مشکی) در یکی از تظاهرات زنان برای کسب حقوق بیشتر
سیمین بهبهانی(با عینک مشکی) در یکی از تظاهرات زنان برای کسب حقوق بیشترعکس: Maryam Ansary

.دویچه وله: خانم بهبهانی شما به‌عنوان یک شهروند از موج سرکوب و تشدید فضای بگیرو ببند که در حال حاضر در ایران جریان دارد، چه اندازه متأثرید؟

سیمین بهبهانی: والله به حد نهایت! به بچه‌های مردم و دانشجویان فکر می‌کنم که خانواده‌هایشان چقدر نگرانند. می‌بینم مضروب شدن آقای اسانلو چقدر دردناک است و خانواده‌اش اصلا خبری از ایشان ندارند که کجا هست و چه می‌کند. این وضعیت ناامنی را نشان می‌دهد. بعد از این چه کسی می‌تواند اطمینان کند که وقتی به خیابان می‌‌رود، سالم به خانه‌اش برمی‌گردد؟ این وضع برای یک مملکت واقعاً دردناک است.

در بیانیه کانون نویسندگان از گسترش برنامه‌ریزی شده فشار فرهنگی/سیاسی برجامعه صحبت رفته. حس شما به‌عنوان یک شاعر از زندگی در این فضا چیست؟

من فکر می‌‌کنم قلم‌هایی که دارند کارمی‌کنند، امیدی به اینکه بتوانند راحت وآسوده مطالب خود را بنویسند، نخواهند داشت. دائماً سرکوب و سانسور است و دائماً وحشت از سانسور است و یک بیم توأم با ناامیدی برای نویسنده ها ایجاد شده که آنها را واقعاً دلسرد کرده است.

در همین بیانیه از نیروهای آزادیخواه خواسته شده در برابر سرکوب مقاومت کنند. شما خودتان چه روش‌هایی برای مقاومت و اعتراض برمی‌گزینید؟

من می‌توانم بگویم، نویسنده‌های ما تا جایی‌ که می‌توانند سعی می‌کنند خود را ارائه دهند و سعی می‌کنند قلم‌شان از کار نیفتد. نمونه‌اش نویسندگانی که شما می‌بینید دائماً با مطبوعات خارج تماس دارند، با رسانه های عمومی سروکار دارند و با این وصف می‌بینید اینقدر فشار و جلوگیری از آزادی قلم زیاد است که آدم به ستوه می‌آید. البته ما کار خود را می‌کنیم ولی من واقعا تعجب می‌کنم در دنیایی که این رسانه‌های امروز، اینترنت و وسایل ارتباط جمعی هستند، اینها باز هم سانسورمی‌کنند. هرچقدر سانسور باشد باز مطالب از ایران خارج خواهد شد و به دنیا خواهد رسید. تلاش ما نویسندگان این است، از هردری که می‌توانیم با سانسور و خفقان مبارزه کنیم.

خوب شد این را اشاره کردید. در بیانیه کانون از جمع‌آوری کتاب‌های تاثیرگذار یاد شده است. نمونه‌ای در ذهن‌تان هست که اگر کتابی را جمع یا شدیداً سانسورکرده‌اند، به شکل دیگری به دست خواننده رسیده باشد؟

بله! خود من وقتی اینجا نتوانم چیزی را چاپ کنم، از راه اینترنت، از راه تماس با دوستان، تلفن و فاکس می‌توانم مطالبم را در دنیا منتشرکنم و نشان بدهم که نویسندگان ایران زنده‌اند. تمام شاعران و نویسندگان و اهل قلم ایران دارند همین‌کار را می‌کنند. جای تأسف برای روزنامه‌ها هست، چون روزنامه‌ها تنها مرجعی هستند که همه مردم به آن دسترسی دارند. برای برخی دسترسی به ماهواره یا اینترنت مشکل یا غیرممکن است اما روزنامه خیلی راحت به دست تمام مردم می‌رسد و نگرانی ما از بابت روزنامه‌ها بیشتراست که واقعا وسیله ارتباط و روشن‌شدن مردم هستند. وقتی آنها را توقیف می‌کنند، خیلی جای تاسف است.

در بیانیه کانون به موضوع سنگسار زنان و مردان هم اشاره شده است. احساس و نظر شما بخصوص به‌عنوان یک خانم از شنیدن خبرسنگسار آقایی در تاکستان و خطری که خانم هم‌پرونده‌ای ایشان را تهدید می‌کند، چیست؟

می‌دانید که خود من چند سال پیش در باره سنگسار صحبت کردم و در این باره شعر دارم. تمام تلاش من این بوده که این تنبیه غیرانسانی و شدیداً حیوانی از روی زمین برداشته شود. در باره این سنگسار امروز در روزنامه شرق خواندم که قاضی سرخود این کار را انجام داده و اهمیتی به دستور رئیس قوه قضاییه نداده است. حتی در قریه‌ای که این زن و مرد ساکن بوده‌اند جرأت نکرده‌اند سنگسار کنند ومرد را به ده دیگری برده‌اند. مردم به هیچ وجه اقدام به سنگ‌‌پرانی نکرده‌اند و فقط پاسدا‌ر‌ها بوده‌اند که سنگ انداخته‌‌اند و کار این مرد بیچاره را ساخته‌اند.

مردم واقعاً مخالف هستند و این یک تنبیه غیرانسانی است و جگرآدم را می‌سوزاند. تمام نگرانی ما الآن برای همسر این مرد است. برای زنی که چندین سال با این مرد زندگی کرده و مدتی از عمرش را درزندان گذرانده. آخر این خنده دار نیست زن و مردی که بچه دارند و بچه شان ۱۱ ساله است و چندین سال با هم زندگی کرده‌اند و ازدواج کرده‌اند، به گناه با هم بودن سنگسار شوند؟ این زنی بوده که از خانه شوهرقبلی‌اش فرار کرده، چون شوهرش او را وادار می‌کرده خودفروشی ‌کند و استفاده‌اش هم به جیب شوهر می‌‌رفته. زن از خانه این مرد فرار کرده و به یک مرد دیگری پناه برده و چندین سال با این مرد زندگی کرده و بچه ۱۱ ساله دارد و حالا دارند اعدام‌اش می‌کنند. این وضعیت واقعاً عجیب و نگران‌کننده است.

فکر می‌کنید چه باید کرد؟

من منتظرم سازمان‌های حقوق بشر اقدامی بکنند. یعنی چه؟ دنیا هیچ توجهی به این وضع ندارد. این سیستم اعدام و قوانین جزایی ما باید اصلاح شود. خود اسلام پیش‌‌‌‌‌بینی کرده هرگاه نیازجامعه بود، علما در وضع قوانین اجماع کنند و آن را تغییر دهند. من نمی‌دانم چرا این اتفاق‌ها می افتد.

شعری را که در مورد سنگسار گفته اید، برای ما می‌خوانید؟

بله! این را هم توضیح بدهم که این شعر جنبه طنز نیز دارد:

نوبت اقرار زن تا چار شد

حکم دین از رجم او ناچار شد

این گره را دست قاضی بازکرد

راز پنهان فاش در بازار شد

مؤمنان را شرع انور زد صلا

سینه‌هاشان مشرق‌الانوار شد

این یکی بر بام شد آن بر درخت

سنگ و نیرو محض دین ایثار شد

کم کمک در دست‌ها نیرو نماند

شوق اندک خستگی بسیار شد

زن هنوزش نیمه جانی مانده بود

پاسدارش هفت جان شد هارشد

تخته سیمانی فراز آورد و سخت

بر سرش کوبید و ختم کار شد

گفتم از امداد غیبی دان که دین

با زمان هم‌‌‌‌‌‌رنگ و هم‌‌‌رفتار شد

عصر سیمان است و عصرسنگ نیست

سنگسار القصه سیمان‌سار شد

سنگسار القصه سیمان‌‌‌‌‌‌سار شد.

مصاحبه‌گر: مهیندخت مصباح