بحران نامزدی ریاستجمهوری در ایران
۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبهدویچه وله: برخی میگویند در موازنهی قدرت فعلی که آمیزهای است از روحانیان و نظامیان، جایی برای نامزد شدن اصلاحطلبان نیست، زیرا هستهی اصلی قدرت، بههرحال به مهرهای جز از جناح اصولگرا تن نمیدهد. با چنین صورت مسئلهای تکلیف انتخابات چیست؟
ایرج جمشیدی: من با بخشی از نگرانیهای کسانی که معتقدند حضور در انتخابات بیفایده است موافقم. این نگرانیها هم، در واقع از انتخابات مجلس هفتم به اینسو ایجاد شد. اما اگر ما عنوان کنیم که حضور در انتخابات بیفایده است، در واقع مسئله را ساده و صورت مسئله را پاککرده و پیشاپیش از خود سلب مسئولیت کردهایم. بهرغم دشواریهای بسیار بسیار زیادی که وجود دارد، بههرحال باید در انتخابات شرکت کرد.
گروهی که روی گزینه عبدالله نوری متمرکز شدهاند، معتقدند که اگر آقای نوری به صحنه بیاید و موفق شود که چه بهتر، ولی اگر رد صلاحیت شود، آنگاه راه برای دخالت فعال در مجادله سیاسی باز میشود.
این هم در واقع یک ایده است که از طرف پشتیبانان نامزدی آقای عبدالله نوری مطرح شده. البته رسانهها از آقای عبداله نوری نقل کردهاند که ایشان شرط نامزدی خود را بر این قرار دادند: اول این که روی آن اجماع بشود و دوم این که اگر در انتخابات رد صلاحیت شد، سایر گروههای حامی هم از حضور در انتخابات خودداری کنند.
اگر ما الان این را با دیدگاههای سیاسی سایر احزابی که احتمال حمایت آنها از آقای عبدالله نوری میرود مقایسه کنیم، میبینیم که این دو شرط تحقق پیدا نخواهد کرد. یعنی در هرحال احزاب اصلاحطلبی هستند که بهرغم تمایل به آقای نوری، در عینحال از شرط دوم آن که عدم حضور در انتخابات باشد، استقبال نکردند. بنابراین، بحث روی کاندیداتوری عبدالله نوری یک بحث جدی است، ولی با ملاحظات. ملاحظاتی از قبیل این که اگر ایشان رد صلاحیت شد، احزاب حامی چه اقدامی پیشه کنند؟ گروههای سیاسی (مثل) ادوار تحکیم وحدت که یک گروه سیاسی دانشجویی است، تاکید دارند بر این که اگر تایید نشد، ما انتخابات را تحریم کنیم.
به نظر شما گزینهی تحریم چه نیرویی را میتواند به صحنه بیاورد و این نیرو چه تاثیری میتواند در بیاعتبار کردن انتخابات یا نشاندادن یک نارضایتی وسیع داشته باشد؟ بهویژه با توجه به مجموعهی امکاناتی که الان برای اپوزیسیون در ایران فراهم است؟
نظرسنجیهایی که انجام میشود الان نشانههای این نارضایتی را که به آن اشاره کردید در سطح جامعه نشان میدهد. اما این که این نارضایتیها منجر به یک تحریم آگاهانه در انتخابات خواهد شد یا خیر، جای بحث و بررسی دارد. من شاهد تحقیقات مستدلی در این زمینه نیستم. ضمن این که سوابق و گذشته نشان میدهد معمولا دیگر بین ۴۰ تا ۶۰ درصد رایدهندگان به هر دلیلی در انتخابات شرکت میکنند و یک مشارکت ۴۰ درصدی هم برای نظام سیاسی کافیست که مشروعیت انتخاباتش را نشان بدهد. بنابراین کسانی که به دنبال طرح تحریم انتخابات هستند، باید به دنبال استدلالهای قویتری باشند یا این که شرایط را به صورت مشروحتری توضیح بدهند که اولا تحریم انتخابات منجر به نتیجهای خواهد شد یا نه، دوم این که آیا راه را برای آن جناحها باز نمیکند که بدون حضور رقیب، بازهم این وضعیت حکومتی را تداوم ببخشد، و ما چه مکانیزمهایی داریم برای این که گروه حاکم را تحت تاثیر قرار بدهیم و از آن امتیاز بگیریم؟
از سردرگمی اصلاحطلبان که بگذریم، گفته میشود که وضع جناح اصولگرا هم از این بهتر نیست. ناظران معتقدند که نامزدی آقای احمدینژاد به زیان اصولگرایان است. تا آنجا که حتا حمایت آیتالله خامنهای هم از آقای احمدینژاد کارساز نشد و میبینیم که هیچ سخنی از اجماع سر ایشان وجود ندارد. آیا ایشان ممکن است دوباره انتخاب شود؟
من نفی نمیکنم که ممکن است ما با این وضعیت مواجه بشویم. این در واقع نهایت خط است. آخر کار است که ما به این مرحله برسیم که هیچ کاندیدای جدی وجود نداشته باشد، از آن طرف هم محافظهکاران میانهرو حاضر به پشتیبانی از نامزدی آقای احمدینژاد نباشند و از این طرف هم اصلاحطلبان کاندیدای جدی نداشته باشند. این یک وضعیت کاملا مطلوب برای جناح بنیادگراست، برای جناحی که الان حاکم است. و اگر این وضعیت ایجاد بشود، تبعات بسیار ناخوشایندی برای کشور به دنبال خواهد داشت. بحث من این است که نباید بگذاریم کار به این مرحله برسد.
چگونه؟
الان جناحهای مختلف سیاسی، اعم از محافظهکار و اصلاحطلب، مشغول رایزنیهای درونی هستند و پیشنهادات زیادی ارائه شده برای این که جناح اصلاحطلب بتواند به اجماع برسد. یکی از این پیشنهادات این بود که پارلمان اصلاحات تشکیل بشود و یکی هم شورای بزرگان اصلاحات بود و دیگری هم تشکیل یک کنگره از احزاب اصلاحطلب که اینها بیایند بنشینند باهم رایزنیهای درونی کنند و براساس یکسری شاخصها کاندیدای نهاییشان را تایید کنند. الان این بحث مطرح است که چه کسی به عنوان مثال میتواند در برابر احمدینژاد قد علم کند. کاندیدایی باید بیاید در مقابل ایشان بایستد که در درجهی اول شناخته شده و محبوب باشد. چون ما ابزارهای تبلیغاتی زیادی نداریم که بخواهیم نامزدمان را معرفی کنیم، باید برویم دنبال داشتههایمان، آن چیزهایی که از قبل داریم. دوم این که باید این کاندیدا به حدی از رای برخوردار باشد که بتواند بازی حریف را کاملا بهم بریزد، بازیای که بعضیها پیشاپیش حدس میزنند بین ۵ تا ۷ میلیون رای در صندوقها دارند. چنین کاندیدایی به اعتقاد خیلی از جناحهای اصلاحطلب کسی نیست جز آقای خاتمی و آنها ترجیح میدهند بروند پشت سر آقای خاتمی.
معمولا آثار سوء سیاستهای نادرست هر دولتی در دورههای بعدی آشکار میشود و دولت بعدی که میآید با مشکلات یا بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که زمینهاش از پیش ایجاد شده است روبرو میشود. فرض کنیم آقای خاتمی این شانس را داشته باشد که دوباره انتخاب بشود. آیا آقای خاتمی از آن اهرمهایی برخوردار هست که با توجه به ساختار حقیقی قدرت در ایران، با وجود مجلسی اصولگرا، معضلات اقتصادی و سیاسی، مخالفتها و جناحهای قوی اصولگرا، بتواند این بار کاری بکند و در حقیقت برای بار سوم یک کارت سوخته نشود؟ فکر میکنید برای داشتن چنین قدرتی اینبار به چه آرایی نیاز دارد؟
الان خیلی از کارشناسان هشدار میدهند که اگر این سیاستها متوقف نشود، احتمال این که ما با بحرانهای غیرقابل کنترل مواجه بشویم وجود دارد. بنابراین، اگر کسی بخواهد کاندیدای جناح اصلاحطلب بشود، پیشاپیش باید به مردم اعلام بکند و سطح توقعات را پایین بیاورد. به عبارتی ما نباید وعدهای بدهیم، به عنوان مثال شبیه دوران دوم خرداد و آن بحثهای توسعهی سیاسی و جامعه مدنی و مباحثی از این دست. ما الان حداکثر کاری که میتوانیم بکنیم این است که این سیاستهایی را که دارد پیگیری میشود متوقف کنیم. در عرصهی سیاست خارجی زبان دیپلماتیکتری بهکار بگیریم و روشهای معتدلتری را اتخاذ کنیم. در عرصهی سیاست داخلی از درهمریختگی مدیریتی که وجود دارد جلوگیری کنیم، کارشناسان مدیریتی را به بدنهی کارشناسی کشور برگردانیم.
اینها کارهای بسیار بزرگ و سختیست که کاندیدای بعدی اگر بخواهد مقابل آقای احمدینژاد بایستد، باید اینها را اعلام بکند. و در عین حال آن نگرانی را هم که شما گفتید کاملا تایید میکنم و این نگرانی کاندیداها هم هست. به عنوان مثال آقای خاتمی الان بحثاش این است که برفرض من کاندیدا شدم و پیروز هم شدم. خب من چه کار میتوانم بکنم؟ اولا محدودیت قدرت دارم، دوما معلوم نیست این حمایتهایی که از ناحیهی مراکز رسمی از رییس جمهور فعلی میشود از من بشود و دو دوره ریاست جمهوریاش هم به عنوان سند ارائه میدهد که در آن دوران حمایتهای لازم از ایشان نشد. در عین حال، تبعات دوران چهارسالهی دولت فعلی ، خودش را در سالهای بعد نشان میدهد و رییس جمهور بعدی مسئولیت آن تبعات را باید برعهده بگیرد.
من قبول دارم. این مشکلات وجود دارد و کسی که رییس جمهور بعدی خواهد شد، اگر کسی غیر از آقای احمدینژاد باشد، مسئولیت بسیار سنگینی را برعهده خواهد داشت. اما در عین حال این رییس جمهور میتواند پیشاپیش در برنامههای انتخاباتیاش محدودیتهایش را اعلام کند.