پاپ كيست و اهميت او در چيست؟
۱۳۸۴ دی ۲۶, دوشنبهپس از گذشت ۴۸۲ سال، باز بالاترين مقام مذهبی كليسا، به يك آلمانى تفويض شد. مقامی كه در طول تاريخ دو هزارسالهی كليسا، به ندرت به يك غير رومی و سپس غير ايتاليايی واگذار شده است. شايد بتوان پاپ يا پدر روحانی مقدس را، تا اندازهای با مفهوم نايب امام يا بلندپايهترين مقام مرجع تقليد در مذهب شيعه، مقايسه كرد. راويان مذهب كاتوليك، مقام پاپ را به آيه ۱۸ از باب ۱۶ انجيل مّتی برمیگردانند. در اين آيه، عيسى مسيح، به رسول خود شمعون كه بعدها پِتروس لقب گرفت، میگويد: "تو آن تخته سنگى كه من كليسای خويش را بر آن بنا خواهم كرد." گفتنی است كه پِتروس به معناى سنگ نيز هست.
در كتاب اعمال رسولان، در عهد جديد، كه مجموعهی نوشتارهای مقدس مسيحيان است، آمده است كه پس از مرگ عيسى مسيح، حواريون او از آنتيوخيا و فلسطين در بيتالمقدس، گرد هم آمدند و به عنوان واكنش در برابر اوضاع سياسی موجود، مقرر كردند كه از آن پس هر كس به دين مسيح میگرود، مجبور به پيروی از آيينهای پيشين از جمله آيين يهود نيست. در آن هنگام، امپراطوری روم بر سراسر جهان غرب، به اضافهی فلسطين، استيلا داشت. از قرار، ده سال پس از مرگ مسيح، پتروس رسول، به رُم میرود تا آيين نوين را در آنجا تبليغ كند. از آنجا كه به روايت تاريخنگاران آيين مسيح پِتروس در راه تبليغات خود در رُم شهيد شده است، كاتوليكها او را نخستين پاپ اعظم يعنی نخستين خليفهی خدا و عيسى مسيح بر روی زمين میدانند.
از آن پس، با وقفههای بسيار، پيوسته اسقف شهر رُم به عنوان پاپ اعظم شناخته شده و بالاترين مرجع تصميمگيری در مسائل مذهبی و گاه دنيوی بوده است. از آنجا كه رُم عملاً پايتخت جهان مسيحيت شناخته میشد، از اواخر سدهی دوم ميلادى، رفته رفته مقام و نفوذ اسقف كليسای اين شهر بالاتر از بقيه شمرده میشد. از سال ۳۱۳ ميلادی كه كنستانتين امپراطور روم، مسيحيت را دين رسمی امپراطوری خود اعلام كرد، اسقف كليسای رُم را در كار كشورداری و مسائل حقوقى دخالت داد و مختار كرد. واگذاری زمينها يا گاه حتی سرزمينهايی به فرمانروايان مذهبى، اختيارات ايشان را دو چندان ساخت تا اين كه در سال ۸۰۰ ميلادى، پاپ زمان، يعنی لئوِ Leo سوم شخصاً بر سر شارل كبير به عنوان امپراطور سرزمينهای آلمانی نشين، تاج شاهی نهاد. از اين رو، سرزمين زير فرمانِ شارل كبير از سوی كليسا به عنوان امپراطوری مقدس آلمانی نشينِ رومى، به رسميت شناخته شد. همين موضوع رفته رفته باعث شد كه از سويی ارباب كليسا خود را اختيارداران امپراطوری بدانند و از سوی ديگر امپراطوران و پادشاهان اروپای سدههای ميانه، سروران اصلی كليساها و وابستگان آن، به شمار آيند.
از سدهی دوازدهم ميلادی به بعد، كليسا و در رأس آن پاپ، توانست اختيار قوهی قضايی را در سراسر جهان غرب، كاملاً به دست گيرد. محكمههای تفتيش عقايد در سراسر اروپا ايجاد شدند و نمايندگان كليسا و پاپ وقت مختار بودند حتی كوچكترين مقام حل اختلافات حقوقی را تعيين كنند. به طور كلی میتوان سدههای دوازدهم و سيزدهم ميلادی را سالهای قدرت مطلقهی پاپها ناميد. سا لهايی كه در طی آنها پاپها در طول جنگهای گوناگون با مخالفان، از جمله جنگهای صليبى، تعيين كنندهی خط مشی سياسی و اجتماعی و حتی حقوقی مردم اروپا بودند. اما طبيعی است كه پادشاهان و امپراطوران اروپايى، هميشه اطاعت بیچون و چرا در برابر پاپها را برنمیتافتند. تنشهای ميان آنان، كه در سدههای چهاردهم و پانزدهم، پيوسته ادامه داشت و همچنين اختلافات درون كليسا، سر انجام در آستانهی سدهی شانزدهم ميلادی به ايجاد مذهب پروتِستان انجاميد كه به معنی معترضان هم هست.
پيش از آن، اما تنش ميان قدرت مذهبی و كشورداران و فرمانروايان اينجهانى، آنچنان بالا گرفته بود كه در سال ۱۳۰۹ ميلادی پاپ كلِمِنس پنجم مجبور شد شهر تقديس شدهی رُم را ترك گويد و در شهر آوينيون Avignon در فرانسه مستقر گردد. اين تبعيدِ پاپها تا سال ۱۳۷۶ ميلادی به طول انجاميد و تقويت نفوذ سياستگذاران اينجهانی در تعيين پاپها را در پی داشت. كار چنان بالا گرفت كه از سال ۱۳۷۸ همزمان، دو كاردينال بلندپايه يعنی نمايندگان اعلای كليسا، ادعای مقام پاپ اعظم را داشتند و حتی از سال ۱۴۰۹ تا ۱۴۱۷ سه تن خود را پاپ اعظم میناميدند. در آن هنگامه، اما پاپهايی هم بودند كه روشنگران و هنرمندان را تقويت میكردند و حتی خود جزو قشر روشنگران به شمار میآمدند.
در سدههای هجدهم و نوزدهم ميلادى، نبرد پاپها از نظر سياسی و اجتماعی بر ضد ليبراليسم و كليساهای بومی و ملیگرايانه بود. آنها همچنين عليه مدرنيسم در كليساهای گوناگون اروپا و جهان، به مبارزه برخواستند. سال ۱۸۷۰ نقطه عطفی در مسئلهی تنش ميان مذهب و سياست، به حساب میآيد. در اين سال، ارباب كليسا مجبور به پذيرش جدايی مذهب از سياست و پايان دورهی سياستگذاری مذهبی شدند. اما اين جدايی بدان معنا نبود كه پاپها در مسائل سياسی كاملاً بیاختيار و بیطرف بمانند. در سال ۱۸۹۱ پاپ وقت، بيان نامهای در اعتراض به پيامدهای عصر صنعتی جديد، از جمله فقر اقتصادی محرومان، منتشر كرد كه در زمان خود غوغای زيادی برپا كرد. آنچه در قرن بيستم، در اين رابطه شايان يادآوری است، واگذاری رسمی شهر واتيكان در سال ۱۹۲۹ به كليسا به عنوان مقر حكومت و ولايت پاپ بود. اين واگذاری، از سوی ديگر، محدوديت اختيارات پاپ در دخالت در امور سياسی ايتاليا را نيز دربر داشت.
هنگامی كه سال گذشته، پاپ ژان پُلِ دوم درگذشت، چشمهای كنجكاو ميليونها مسيحی به واتيكان دوخته شده بود. بسياری اميد داشتند كه كاردينال كلاديو هومِس Claudio Hummes از كشور برزيل، جانشين او گردد. آنها میخواستند پاپ جديد مرزهای ميان كاتوليكها و پروتِستانها را بشكند و به نابرابری زنان و مردان در امور اداری كليسای كاتوليك، پايان دهد. اما پاپ جديد بنِديكت شانزدهم، از كاردينالهای كاملاً محافظهكار است و ادامهی سياست ژان پُلِ دوم را وعده داده است. پاپ تازه، ۷۹ ساله است. زادهی جنوب آلمان است و به چندين زبان اروپايی مسّلط. استاد الاهيات است و نويسندهای پركار كه بيشتر كتابهايش در دفاع از ديدگاههای محافظهكارانهی كليسای كاتوليك، نوشته شدهاند. از سال ۱۹۸۱ ميلادی، به عنوان كاردينال، يعنی اسقف اعظم، در واتيكان زندگی میكند و تا كنون چند كتاب نيز به زبان ايتاليايی منتشر كرده است. شايد تنها نكتهای كه با روی كار آمدن او اميد كاتوليكهای ترقيخواه را به واقعيت نزديك كرد، تلاش پيگير بنِديكت شانزدهم برای ايجاد تماسهای دوستانه ميان مذاهب و فرقههای گوناگون مسيحيت بوده باشد.
اسكندر آبادی