آیینه تاریخ: یادبود دیوار برلین
۱۳۹۸ آبان ۱۴, سهشنبهعصر روز یکشنبه. نور آفتاب بر جاده قیرریزی شده برناور میتابد. این یکی از آخرین روز های خوب خزانی در برلین است. برای من این جاده در نگاه اول مثل همه جادههای دیگر این شهر مینماید. موتر ها و ترامواها از کنارم رد میشوند، و مردم دیگر نیز درینجا رفت و آمد دارند. اما برناور تنها یک جاده معمولی نیست، بلکه یک محل تاریخی بوده و از سال ۱۹۸۹ به این طرف نماد یادبود از تجزیه آلمان است.
پس از پایان جنگ دوم جهانی این جاده به بخش های شرقی و غربی تقسیم گردید: یک سمت آن سکتور تحت کنترول شوروی وقت بود، و سمت دیگر آن تحت کنترول فرانسوی ها قرار داشت. جاده برناور تنها تا سال ۱۹۶۱ قابل عبور و مرور بود. به تاریخ ۱۳ آگست ۱۹۶۱ جمهوری آلمان دموکراتیک با احداث یک دیوار، شرق و غرب برلین را از هم جدا ساخت. دیوار مرزی مستقیماً از همین جاده میگذشت. تا هنوز هم بخش های کمی از دیوار در این جاده نگهداری شده است. در برخی از نقاط مرز پیشین، تنها میله های زنگ زده فلزی باقیمانده است. آنسوی آن، که زمانی با سیم های خاردار و زمین ماین فرش شده اش یک "نوار مرگ" بود، حالا یک چمنزار سبز است. گروه های شاگردان مکتب و همچنان جهانگردان از این محل عکس میگیرند، دست خود را روی دیوار برلین میگذارند و کودکان از میان میله های زنگ زده فلزی به گونه مارپیچ رد میشوند.
در مکان و زمان نامناسب
در آنسوی جاده برناور مرکز بازدیدکنندگان از اسناد و بناهای یادبود موقعیت دارد. در اینجا با بانوی سالخورده ای به نام ایدا برمیخورم که نمیخواهد تخلص خود را ذکر کند. ایدا با صدای شکسته میگوید: «از آن زمان به بعد تا کنون درینجا نبوده ام.»
در آگست سال ۱۹۶۱، ایدا ۲۱ ساله بود. او میگوید: «سه سال از نامزدی ما گذشته بود.» اعمار دیوار او را از نامزدش جدا ساخت. نامزد وی در ناحیه "نوی کلن" در بخش غربی و ایدا در ناحیه "پرینسلاوربرگ" در بخش شرقی برلین زندگی میکردند. آنها پیش از اعمار دیوار می توانستند با هم ببینند: «پس از آن ما تنها از دو سوی دیوار میتوانستیم به همدیگر دست تکان بدهیم.» شبی ایدا بسیار به دیوار نزدیک میشود، چند مرد با لباس ملکی او را متوقف میسازند و فوراً بازداشتش میکنند. او میگوید: «مردمان زیادی به همینگونه ناپدید شدند.»
ایدا به سختی راضی میشود با من از میان میله های فلزی بگذرد. او ظاهراً هنوز دیوار را در آنجا احساس میکند. تنها وقتی که به چمن سرسبز میرسد، نفس براحتی کشیده و به حکایت از سرگذشتش ادامه میدهد.
ایدا سه ماه را در توقیفگاه اشتازی یا وزارت امنیت آلمان دموکراتیک سپری کرد. مستنطق ها به وی پیشنهاد کردند که اگر با اشتازی همکاری کرده و در مورد نامزدش جاسوسی کند، زودتر از توقیفگاه بیرون آمده و علاوه بر آن میتواند به ملاقات نامزد خود برود. اما ایدا به آنها گفت: «من جاسوس نیستم!» آنگاه او را به یک سلول زندان افکنده و هم روزه مورد بازپرس قرار میدادند. «خانواده ام سه ماه تمام نمیدانستند که من در کجا هستم.» آنها تنها پس از آغاز محاکمه ایدا دوباره با هم دیدند. ایدا میگوید: «مادرم از اثر نگرانی برای من، مشکل عصبی پیدا کرد.» این قضیه با یک معجزه پایان یافت: محکمه ایدا را برائت داد. او روز بعد مثل همیشه به محل کار خود رفت. هیچکسی درین مورد چیزی نگفت، و خودش نیز سکوت کامل اختیار کرد. ایدا در عمق قلب خود باور به یک وحدت دوباره وطنش را از دست نداد. «من مطمئن بودم که این مرز دایمی نیست.» چند ماه پس از محاکمه ایدا، به ناچار نامزدی اش فسخ گردید، زیرا شرایط آن ممکن نبود.
ایدا خوش شانس بود که دوباره آزاد شد، اما افراد زیادی این خوش شانسی را نداشتند. تا امروز ۱۴۰ قربانی در جوار دیوار برلین تأیید شده است. سربازان مرزی، پناهجویان، کمک کنندگان آنها، و همچنان افرادی که تصادفاً در آنجا بودند، یا به اصطلاح در زمان نامناسبی در یک مکان نامناسبی بودند، شامل این قربانیان اند. اکثریت آنها هنگام تلاش برای فرار از برلین شرقی به برلین غربی، به ضرب گلوله مرزبانان آلمان دموکراتیک کشته شدند، از آن جمله شش تن آنها در جوار دیوار در جاده برناور.